ماه اول ترم یک دانشگاه در رشته ساختمان، اولین درآمد حرفه‌ایم را دریافت کردم. وقتی یک نقشه اسکلت بنایی برای دایی‌ام طراحی و ترسیم کردم، دفتر معماری که خدمات مهندسی زمین‌های تفکیک‌شده دایی و شریکش را انجام می‌دادند نقشه‌ من را تأیید کرده و قرار شد از آن پس ترسیم نقشه معماری زمین‌ها را من انجام دهم.

سال ۱۳۷۵ از هر نقشه اسکلت بنایی که ترسیم می‌کردم چهار هزار تومان به من می‌دادند. در هر روز با وجودی که کلاس و دانشگاه می‌رفتم اگر کار بود تا پنج نقشه را هم راپیدی می‌کردم. شاید تعجب کنید که هنوز ترم شروع نشده نقشه‌کشی؟ جوابش ساده است. من دیپلم هنرستان بودم، در سال‌هایی که در هنرستان درس می‌خواندم به درس‌های فنی رشته ساختمان به شدت علاقه داشتم. تمام پروژه‌های کلاسی را به طور کامل انجام می‌دادم. از آنجایی که پدر، دایی، عموها و بهتر است بگویم اکثر اقوام شغلشان در ارتباط با ساختمان‌سازی بود از بچگی در این حرفه بزرگ‌شده بودم. گفتم نقشه‌ها را راپیدی می‌کردم؛ درست شنیدید آن روزها همه نقشه‌کشی‌ها با دست و به وسیله مداد انجام می‌شد که برای ارائه نهایی در دانشگاه، یا شهرداری‌ها باید روی کاغذ مخصوص نقشه‌کشی)کاغذ کالک) راپیدی می‌شد. آن ایام اتوکد هنوز شیر خشک می‌خورد و در رشته‌های مهندسی به خصوص عمران و معماری نرم‌افزار اتوکد و حتی واژه نرم‌افزار یک پدیده فانتزی به شمار می‌رفت.

تابستان همان سال اول دانشگاه، به بندرعباس رفتم. پدرم پیمانکار ساختمان بود و در بندرعباس چند پروژه داشت. از جمله بیست بلوک آپارتمانی که قرارداد اجرای کامل فونداسیون آن‌ها را نوشته بود. امتحان‌های آخر ترم را تمام کردم و از شیراز برای کمک به پدر و تجربه کارهای بزرگ‌تر به آنجا رفتم. فکر نکنم نیازی به توضیح درباره هوای بندر در تابستان باشد که این خود تراژدی بدون شرح است.

هر حال من در آن تابستان پرخاطره و در اولین سال‌های ورود به دنیای مهندسی ساختمان، به صورت کاملاً عملی اقداماتی که باید برای بتن‌ریزی و عمل‌آوری بتن در هوای گرم انجام شود را تجربه کردم از جمله بتن‌ریزی در شب، سرد کردن مصالح مثلاً انداختن یخ در آب، ایجاد سایبان روی مصالح سنگی، استفاده از سیمان‌های پوزولانی به همراه سایر مواد سیمانی، دستور تعطیلی بتن‌ریزی توسط مهندس ناظر در دمای بالاتر از حد مجاز آیین‌نامه‌ها، گونی پیچ کردن قطعات بتنی برای دوری از آفتاب مستقیم و خیس‌نگه‌داشتن دائمی آن‌ها و …

و اما مهم‌ترین خاطره

خاطره‌ای که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم اجرای چند فونداسیون از بیست بلوکی بود که پدرم قرارداد آن‌ها را امضاء کرده و با رفتن من به بندر، مدیریت اجرای چند تا از آن‌ها را به من سپرد.

با شور و شوق خاصی کارها را انجام می‌دادم نقشه‌خوانی اسکلت را کاملاً بلد بودم؛ به راحتی شماره میل‌گردها را خوانده، لیستوفر تهیه می‌کردم و به شرکت مادر سفارش مصالح می‌دادم. چند تا فونداسیون را تمام کردیم؛ قرار شد پدرم به مهندسین ناظر مقیم پروژه، کار را تحویل دهد تا در صورت بلامانع بودن، بتن‌ریزی انجام شود (البته با تمهیداتی که گفتم و مهم‌ترین آن‌ها بتن‌ریزی در شب). فردای آن روز من در خانه به اتفاق استادکارها به انتظار پدر و خبر تأیید کار نشسته بودیم. حدود ساعت ۱۲ظهر در گرمایی که اگر تخم‌مرغ می‌گذاشتی تو آفتاب نیمرو می‌شد پدر به خانه آمد و ما منتظر خبر خوش؛ اما خبر کاملاً برعکس بود و در کمال تعجب با رفتار انسانی و دور از انتظار از یک شخص متضرر شده روبرو شدم. پدرم با لحنی آرام و مهربان گفت مهرداد! مگر وقتی که شروع به اجرای کار کردی شمال نقشه را با شمال زمین توجیه نکردی؟!!! بمب تو سرم منفجر شد! تا آخرش را خواندم؛ خیلی خوب فهمیدم چه خرابکاری کرده‌ام.

نقشه را ۱۸۰ درجه اشتباه پیاده کرده بودم! ۱۸۰درجه چرخانده بودم! چرا؟! چون که کلاً بی‌خیال الفبای پیاده‌کردن نقشه روی زمین، یعنی یکی کردن یا به اصطلاح توجیه شمال نقشه با شمال زمین شده بودم. از سه تا فونداسیونی که اجرا کرده بودیم دوتایش درست بود؛ البته کاملاً شانسی؛ چون اگر من برای این دو تا توجه کرده بودم برای سومی هم توجه می‌کردم.
با تمام وجود شرمنده پدرم شدم به خصوص که طبیعتاً باید لحن ناراحت و قیافه عصبی‌اش را می‌دیدم، ولی کاملاً برعکس! وقتی دید من حالت آدم‌های سکته‌ای پیدا کردم، بدون حتی یک کلمه شماتت، گفت که اصلاً ناراحت نشو پسرم، اشکالی ندارد اتفاقی هست که افتاده؛ بچه‌ها (منظورش استادکارها و کارگران آرماتوربندمان بود) را می‌گذاریم میل‌گردهای فونداسیون را باز کنند و دوباره اجرا کنند. برای بقیه کارها بیشتر دقت کن؛ کار باید طبق نقشه پیش برود؛ نقشه را دست کم نگیر؛ همه جزییات نقشه مهم هستند؛ هیچ‌کدام از علامت‌هایی که در نقشه می بینی نقاشی نیستند و دلیلی برای ترسیم آن‌ها وجود دارد؛ الآن هم خودت را ناراحت نکن.

جالب بود به غیر از همان یک مورد اشتباه، حتی هیچ خطایی هم در کارمان وجود نداشت؛ تمام میل‌گردها طبق نقشه اجرا شده بود؛ تمام میل‌گردهای تقویتی با تعداد و شماره میل‌گرد درست، دقیقاً در محلی که در نقشه‌ها وجود داشت اجرا شده بود؛ تمام ابعاد فونداسیون در همه نوارها هم اندازه با نقشه؛ ارتفاع درست؛ قالب‌بندی عالی؛ فاصله میل‌گردها دقیق؛ پوشش بتن طبق نقشه؛ نظافت فونداسیون کامل؛ خلاصه هیچ عیب و نقص و کم کاری وجود نداشت جز یک بی‌دقتی و فقط یک بی‌دقتی کوچک؛ اما آیا نمره من در آن پروژه نوزده از بیست بود؟! … خیر، صفر از بیست بود!!! چون همان یک ایراد به ظاهر کوچک، یک اشتباه نابخشودنی بود.

ضرب‌المثلی معروف بین مردم وجود دارد: “خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می‌رود دیوار کج” به نظر من این ضرب‌المثل کاملاً اشتباه است زیرا طبق اصول فنی و مهندسی خشت اول را اگر معمار کج بنهد دیوار اصلاً به ثریا نمی‌رسد. حکایت دسته گل من هم همین مدلی بود. به هر حال در آن پروژه پدر من ضرر را به جان خرید و با یک دوباره‌کاری و پرداخت دستمزد مجدد، آن عیب اصلاح و بتن‌ریزی انجام شد.

بزرگ‌ترین درس مهندسی و حرفه‌ای خود را آموختم. یاد گرفتم که در یک پروژه مهندسی هیچ‌چیز را دست کم نگیرم. یاد گرفتم همیشه به آموختن نیاز دارم. یاد گرفتم آموخته‌هایم در مهندسی برای تفریح و سرگرمی نیستند، برای اجرایی شدن و عملیاتی شدن هستند. یاد گرفتم نقشه و مدارک فنی در پروژه را هیچ‌وقت دست کم نگیرم حتی اگر خیلی کار بلد باشم. و خیلی یاد گرفتم های دیگر، از همان اشتباه ناخواسته که تا امروز بعد از بیش از بیست سال هرگز فراموش نکرده‌ام و چراغ راهم در رشته تخصصی‌ام بوده است.

من خیلی خوش‌شانس بودم که کارفرمای اولین تجارب حرفه‌ای‌ام پدرم بود شاید این اتفاق برای شما رخ ندهد؛ پس یادگیری و آموزش دیدن مداوم به خصوص در رشته تخصصی خود را دست کم نگیرید.

این وب سایت و کلا فعالیت هایم در زمینه آموزش ساختمان سازی  را هم با همین نیت راه اندازی کردم؛ تا آموخته‌هایم طی  سالها کار و تجربه عملی را در اختیار کسانی که به آن‌ها احتیاج دارند بگذارم و مهندسان علاقه‌مند یا کارفرماها را با مهم‌ترین چالش‌هایی که در پروژه‌های ساختمانی با آن‌ها روبرو می‌شوند آشنا نمایم. امیدوارم در این راه موفق شوم.